جدول جو
جدول جو

معنی ابوجعفر احمد الذهبی - جستجوی لغت در جدول جو

ابوجعفر احمد الذهبی
(اَ مَ)
ابن جرج الذهبی مکنی به ابوجعفر. معاصر ابوالولیدبن رشد. او فاضل و عالم بصناعت طب و در اعمال آن صاحب حسن تأتّی بود و منصور را در طب خدمت میکرد و پس از او بخدمت پسر وی ناصر پیوست و در مجلس مذاکرۀادب حاضر میشد و او در زمرۀ علمائی است که بجهت اشتغال بحکمت و علوم اوائل مغضوب منصور و سپس مورد توجه او گردید و منصور او را تمجید میکرد و شکر میگفت ودر حق او میگفت: ان اباجعفر الذهبی کالذهب الابریز الذی لم یزدد فی السّبک الا جوده. وفات او به تلمسان هنگام غ-زوۀ ناصر در افریقیه 600 هجری قمری بود. رجوع به عیون الانباء ابن ابی اصیبعه ج 2 ص 76 و 77 و 81 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ابن یزید بن محمد المهلبی. مکنی به ابوجعفر. شاعری ادیب و راویه است و او را قصیده ای است در مدح موفق و تهنیت وی بفتح مصر و از جملۀ آن قصیده است:
قل للأمیر هناک النصر و الظفر
و فیهما للاًله الحمد و الشکر
مافوق فتحک فتح فی الزمان کما
مافوق فخرک یوم الفخر مفتخر.
(معجم الأدباء ج 2 ص 156).
و ابوعبیدالله محمد بن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است. (الموشح چ مصر ص 172، 182، 258، 292، 333)
لغت نامه دهخدا